Wednesday, June 6, 2007

فتنه

( از قطعه‌های ِ قديمی )

زان روز که ديو در سرای آمد
رنج آمد و رنج ِ جان‌گزای آمد
شادی و خوشی و عيش و عشرت رفت
درد و محن و غم و بلای آمد
گل رفت ز باغ و ، بلبل ِ محزون
ماتم بگرفت و در نوای آمد
بُبريد چو ديو مر زبان ِ او
بس بيش ز پيش بينوای آمد
بر مسند ِ بلبلانه ، نک ، قاری
زاغی ، به تن‌اش سيه‌قبای آمد

آن آتش ِ ايزدی بشد خاموش
وآتش ز دهان ِ اژدهای آمد
شد شهر ِ طرب چو شهر ِ سنگستان
کاين جادوی ِ سحرآشنای آمد
شد صلح و صفا غريب و ناموزون
سُتواری ِ تخت ِ وی غزای آمد
بار ِ دگر آمد از عرب ، ضحّاک
کاين فتنه به مُلک ِ آريای آمد
بر تخت ِ ستم جلوس فرموده
بينی که سکندرش گدای آمد
چنگيز نياردش هماوردی
کز جمله‌ی ِ جانيان فرای آمد
تيمور به پاش چون رسد ؟ - لنگ است
کاو در ره و ، اين به انتهای آمد
نه جای ِ قياس باشد اين را ، چون
اشقی ز تمام ِ اشقيای آمد
آن نام ِ ورا مبين تو روح‌اللَّه
کابليس همی‌ش رهنمای آمد
ابليس ِ مجسّم است ؛ يا بل خود
ابليس ز پشت ِ اين دغای آمد
چون هست نيای ِ حضرت ِ ابليس
ابليس شمردن‌اش خطای آمد

...
پير ِ خر ِ آن طويله ، فيضيّه
با خيل ِ خران سوی ِ چرای آمد
مشتی خر ِ جو نديده‌ی ِ مرده
قحطی‌زده ، جمله ناشتای آمد
خوردند به راه ، هرچه ديدندی
کآن اشکم ِ خشک خُم‌نمای آمد
چون سير شدند عرعری کردند
گفتند که حال‌مان به‌جای‌آمد
شد نوبت ِ عرعر و لگدهاشان
زين مست‌خران بسی بلای آمد
از عرعرشان جهان فغان بنمود
وز ضرب ِ لگد ، فلک دوتای آمد
بينی که ملائک‌اند شاکی ، هم
از عرعر ِ خر که بر سمای آمد

ديدم که خری تفنگ بگرفته
ای وای ، خرک چه خوش‌ادای آمد !

از گور ِ رضای ِ مير‌پنج است اين
آتش که کنون در اين سرای آمد
کاو نسل ِ شيوخ بر نکند از بُن
ما را ز خطای ِ او جزای آمد
از جور ِ خران فغان مکن زين بيش
لابد ز خدای خر قضای آمد !


19 و 20 اسفند 1363


?
يادآوری :
دو فقره توضيح ضرورت دارد . يکی فنّی است ، و مربوط به کلمات ِ قافيه ؛ و ديگری ، دو‌سه مورد کاربرد ِ ناروای ِ مبتنی بر نافهمی‌های ِ آن روزگاران ِ گوينده است .
1 . در زبان ِ فارسی – چنان که در ادوار ِ اوّليّه بوده - ، « ياء » ِ واژه‌هايی مانند ِ « جای ، خدای ، سرای ، ... » ( و نيز : بوی ، شوی ، روی ، خوی ، ... ) از اصل ِ واژه بوده و حذف ِ آن را روا نمی‌شمرده‌اند ؛ مگر به ضرورت ِ قافيه يا وزن . امّا اين نکته ، به اين معنی نيست که هر واژه‌ای که به " آ " ( يا " ُو " ) ختم می‌شود ، در اصل مختوم به " ی " بوده . و متأسّفانه من آن روزها به‌درستی متوجّه ِ اين دقيقه نبوده‌ام ، و واژه‌هايی را هم که اصلاً " ی " ِ پايانی نداشته ، به خاطر ِ قافيه و به‌قياس ، با " ی " آورده‌ام ؛ و از‌جمله واژه‌های ِ عربی را !
2 . امروزه و از چندين سال ِ پيش ، دريافته‌ام که تمامی ِ آن بخش‌هايی از تعابير و کارکردهای ِ مجازی ِ زبان ِ ما ، که در آن از جانوران به زشتی ياد می‌شود ، کاملاً زشت و نارواست . به‌ويژه جان‌ورانی سودرسان و دوست و ياريگر ، مانند ِ خر و سگ .
اين‌که چنين رفتار ِ زشت و ناروايی از کی و چگونه به ذهن و زبان ِ ما راه يافته ، موضوع ِ بحث و پژوهش ِ جداگانه‌ای است . اينجا همين اندازه کفايت می‌کند . امّا با وجود ِ بيزاری ِ امروزين ِ خود ، روا نديدم که در آنچه مربوط به ربع ِ قرن پيش می‌شود ، دخالت نموده و در گفته‌ی ِ خود دستکاری کنم .
در مورد ِ اشخاص ِ تاريخی ، مانند ِ اسکندر و چنگيزخان و تيمور نيز ، امروزه نظرم قدری فرق کرده . اسکندر را که اصلاً نمی‌توان به ستمگری وصف کرد ؛ چون به‌واقع چنين نبوده . اين‌که باعث ِ نابودی ِ پادشاهی ِ افتخارآميز ِ هخامنشی شده ، دليل نمی‌شود که وی را به هر صفتی که وطن‌دوستی و افتخارات ِ تاريخی‌مان اقتضا می‌کند وصف کنيم ! تعصّب به کنار ، اسکندر برآيند ِ يورش‌های ِ هخامنشيان به سرزمين‌های ِ يونانی بوده . همين و نه بيشتر . ( به‌تازگی ِ مطالعه‌ی ِ دوباره‌ای در اين‌باره آغاز کرده‌ام . فعلاً بخش ِ « اسکندر ِ کبير » پلوتارک را می‌خوانم . انبوه ِ گرفتاری‌های ِ اهريمن‌آفريده اگر گذارد ... )
راجع به چنگيزخان و تيمور ، البتّه هنوز همان نظر ِ پيشين را دارم ؛ امّا ، همچنان که در خود ِ قطعه نيز آمده ، امام‌خمينی ( قدّس‌سرّه ) را با هيچ جنايت‌کار ِ تاريخی ِ ديگری نمی‌توان و نبايد قياس کرد ؛ مگر با اجداد ِ طيّبين و طاهرين ؛ و صحابه‌ی ِ اجداد ِ قدسی و الهی‌اش !! چنگيز و تيمور ، در مقايسه با اين امام ِ معصوم ( ع ) ، کودکان ِ بی‌آزاری بوده‌اند ...

همچنين ، بايد بگويم که آن‌وقت‌ها هنوز به اسلام و خدای ِ متعال ِ آن بی‌اعتقاد و کافر نشده بوده‌ام . برای ِ همين است که مثلاً « روح‌الله » را به وجه ِ مثبت ، و « ابليس » را به وجه ِ منفی و پليد به‌کار‌برده‌ام ! صد‌البتّه ، مقصودم از ابليس همان اهريمن بوده . در اين شکّی نيست . امّا در چند‌ساله‌ی ِ اخير بوده که به دوباره‌کشف ِ اين مورد ِ بسيار مهم نائل آمده‌ام ، که : اهريمن ، همان الله ؛ و شيطان / ابليس ، همان اهوره‌مزداست ! ( برای ِ اين می‌گويم « دوباره‌کشف » ، که هزار‌و‌چهارصد سال ِ پيش ، نياکان ِ زرتشتی ِ ما به اين اين‌همانی ِ هولناک پی‌برده ‌بوده‌اند . سند ِ مکتوب داريم : « شکند گُمانی ويچار » ؛ از مردان‌فرّخ . احتمالاً سده‌ی ِ سوّم ِ هجر ِ خورشيد . )

$
اين دو بيت باعث ِ شگفتی‌ام می‌شود :

ابليس ِ مجسّم است ؛ يا بل خود
ابليس ز پشت ِ اين دغای آمد
چون هست نيای ِ حضرت ِ ابليس
ابليس شمردن‌اش خطای آمد

چندين سال ِ بعد بوده که اين شعر ِ ناصر را خوانده‌ام ، که درباره‌ی ِ « زاهد – واعظ – مفتی - ... » می‌گويد :

تو فرومايه ، پدرزاده‌ی ِ شيطانی !!

q
اشاره‌ی ِ « ديدم که خری تفنگ بگرفته » ، به حضرت ِ آية‌الله منتظری ِ پفيوز است ؛ شايد . امّا به پدرطالقانی ِ نکبات هم که تعبير کنيد ، جواب می‌دهد !
q
آخرين يادآوری : عنوان ِ قطعه را همين لحظه ( پسين ِ 15 / 2 / 86 ) گذاشتم ...

0 comments:

Post a Comment